عشق رسوايي محض است كه حاشا نشود
عاشقي با اگر و شايد و اما نشود
شرط اول قدم آن است كه مجنون باشيم
هر كسي دربه در خانه ي ليلا نشود
دير اگر راه بيفتيم ، به يوسف نرسيم
سر ِ بازار كه او منتظر ما نشود
لذت عشق به اين حسِّ بلاتكليفي ست
لطف تو شاملم آيا بشود؟ يا نشود؟
من فقط روبه روي گنبد تو خم شده ام
كمرم غير در ِ خانه ي تو تا نشود
هرقدر باشد اگر دور ِ ضريح تو شلوغ
من نديدم كه بيايد كسي و جا نشود
بين زوّار كه باشم كرمت بيشتر است
قطره هيچ است اگر وصل به دريا نشود
امن تر از حرمت نيست ، همان بهتر كه
كودكِ گمشده در صحن تو پيدا نشود
بهتر از اين؟! كه كسي لحظه ي پابوسيِ تو
نفس آخر خود را بكِشد پا نشود
دردهايم به تو نزديك ترم كرده طبيب
حرفم اين است كه يك وقت مداوا نشود!
طوري افتاده گره بر دل بي تاب دخيل
كه به جز دست تو با دست كسي وا نشود
لحظه ي واشدن سفره ي حاجات شنيد
هركه از جانب تو پاسخي، الا نشود
اخرش بي برو برگرد مرا خواهي كشت
عاشقي با شايد و اگر و اما نشود
نظرات شما عزیزان:
با خوندنش دلمون پر میکشه برا حرم❤
لذت عشق به این حس بلا تکلیفیست
عاشقی با اگر و شایدو اما نشود
پاسخ: منم از همين تيكش خيلي خوشم مياد
لینک شدید
یاحسیــــــــــــــــــن
.gif)
.gif)
قالب جدید وبلاگ پيچك دات نت |